
تفاوتهای عقلی زنان و مردان از منظر روان شناخت
بنابراین اگرچه دنیای عقلی و شهودی با یکدیگر تفاوت دارند اما هیچ یک از این موارد معیاری برای ارزش گذاری افراد نبوده و تنها وسیلهای برای جدا کردن راههای رسیدن به کمال انسانی است که این کمال نیز برای زن و مرد مساوی است.همچنین مردان به جهت آنکه کمتر تحت تاثیر ساختار عاطفه خویش قرار میگیرند از جهت عقلانی قوی تر از زنان هستند و تصمیمات جدی تر و قابل قبولتری میگیرند. در واقع اگرچه فعالیت عقلی تجریدی و تعمیمی در مغز مردان بیشتر است اما بزرگتر بودن جمجمه و سنگین تر بودن مغز مردان و بیشتر بودن عقل نظری در آنان به معنای نزدیک بودن به حقیقت متعالی و درک بهتری از واقعیت هستی نیست بلکه اگر مرد به وسیله حواس و عقل نظری خود به حیات مینگرد و به حقیقت نایل میشود زن بیشتر نوعی علم حضوری و شهودی دارد و اگر مرد در آینه عقل به حقایق چشم میدوزد زن نیز در آینه ذات خویش به حقیقت مینگرد بنابراین برتری مرد در عقل تجریدی فضلی است. به هر صورت مردان، هوشیاری با دید متمرکز دارند و زنان، هوشیاری با حواس و دید باز و همین متمرکز بودن مردان و گسترده نگری زنان در تصمیم گیریهای آنها نقش بسیار موثری را ایفا می کند.روانشناسان میگویند مردان در ابتدا خودشان تصمیم میگیرند و بعد آماده هستند که بر مبنای اطلاعات دیگران تصمیم خویش را تغییر دهند. بارها در زندگی نزدیکان و دوستان خود دیده ایم که مردان بدون در نظر گرفتن نظرات دیگر افراد خانواده تصمیم به انجام کاری میگیرند و آ نگاه که در مقام مشورت برمیآیند در صورتی که با دلیل منطقی و عقلانی برای ترک و یا انجام آن کار برخورد کردند تصمیم خود را تغیر میدهند.جان گری روانشناس مشهور معتقد است: مرد ابتدا هدف را پیدا می کند بعد حرف میزند و زن حرف میزند و بعد هدف را پیدا میکند. گفتنی است که هوشیاری و درایت مرکزی موجود در مردان باعث مصمم بودن و کارآمدتر بودن آنها میشود اما این صفت نوعی فراموشی نسبت به نیازهای دیگران ایجاد میکند و باعث میشود که نیازهای همسر و دیگر اعضای خانواده در لیست اولویت اهداف مردان قرار نگیرد و آزردگی روحی- روانی در همسر و فرزندان او ایجاد شود.همچنین روانشناسان بر این باورند آنگاه که مردان همه چیز را نادیده گیرند و اگر همسر و فرزندانشان ناراحت شدند واکنش آنها به این صورت باشد که نباید آزرده شوند و این بیتوجهیها و انکار کردنها تاثیر دردآوری روی سایرین میگذارد و بسیار اتفاق میافتد که وقتی پروژههای مهمی توسط مرد به پایان میرسد روز بعد او مریض میشود زیرا نیازهای بدنش را نادیده گرفته و از نظر احساسی و عاطفی نیز به علت بیتوجهی به نیازهای عاطفی خود دچار افسردگی می شود.به گفته فردریک پرلز فردی که امکانات و استعدادهایی که به آن نیاز دارد و در درون او وجود دارد را درنیافته و به آن اتکا نکند نوروتیک است یعنی دچار اختلال روانی شده است. به عقیده او افراد باید از قسمتهای تکه تکه شده خود آگاه شوند و آنها را قبول کرده و احیا و متحد کنند و از طریق این اتحاد از وابستگی به خودکفایی رسیده و اعتماد به نفس یابند. بنابراین چه مرد و چه زن اگر از استعدادها و سرمایههای فکری و عملی استفاده نکنند ضعیف العقل بوده و شایستگی مشاوره را نخواهند داشت.
منبع:روزنامه شرق
ویرایش وتلخیص:آکاایران